اشتباهي
سلام عزيز دلم خوبي بلاي خاله؟ امروز برام يك اتفاق جالب افتاد مدتها بود خانمي كه به نسبت ماها سن و سال داره (تقريبا 40 ساله)و من يك ترم باهاش كلاس داشتم توي راهرو من را كه ميديد خيلي تحويل ميگرفت و احوال پرسي ميكردو ... خلاصه منم پيش خودم فكر ميكردم چقدر من آدم دوست داشتني هستم اين خانم از بين همه بچه ها من را دوست داره و برام ابراز احساسات ميكنه امروز بعد از كلاسم توي راهرو نشسته بودم و منتظر دوستم بودم كه ديدم اين بنده خدا از دور داره برام سر تكان ميده منم به احترام بزرگتر بودنشون بلند شدم و رفتم پيششون و دست دادم و احوالپرسي كردم و ايشون هم طبق معمول احوال مامان اينها را پرسيدن (من هميشه فكر ميكردم اين بنده خدا عادتشه ...
نویسنده :
مامان سما و خاله جون احمد
20:09