سید احمدسید احمد، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

دو تا مغز بادوم

اشتباهي

سلام عزيز دلم خوبي بلاي خاله؟ امروز برام يك اتفاق جالب افتاد مدتها بود خانمي كه به نسبت ماها سن و سال داره (تقريبا 40 ساله)و من يك ترم باهاش كلاس داشتم توي راهرو من را كه ميديد خيلي تحويل ميگرفت و احوال پرسي ميكردو ... خلاصه منم پيش خودم فكر ميكردم چقدر من آدم دوست داشتني هستم اين خانم از بين همه بچه ها من را دوست داره و برام ابراز احساسات ميكنه امروز بعد از كلاسم توي راهرو نشسته بودم و منتظر دوستم بودم كه ديدم اين بنده خدا از دور داره برام سر تكان ميده منم به احترام بزرگتر بودنشون بلند شدم و رفتم پيششون و دست دادم و احوالپرسي كردم و ايشون هم طبق معمول احوال مامان اينها را پرسيدن (من هميشه فكر ميكردم اين بنده خدا عادتشه ...
5 دی 1390

روزهاي خوش

عزيزدل خاله سلام كم كم داريم به امتحاناي پايان ترم نزديك ميشيم و خدا بخواهد من اين ترم فارغ التحصيل ميشم اين يكي ، دو ترم آخر ديگه خسته شده بودم و دوست داشتم كه زودتر درسم تمام بشه اما الان هنوز تمام نشده دلم گرفته دلم براي پشت ميز نشستن و درس گوش دادن تنگ ميشه دلم براي امتحانا و استرسش تنگ ميشه دلم براي بچه ها خيلي تنگ ميشه دلم براي خنده ها و شوخي هامون تنگ ميشه دلم براي سميه تنگ ميشه كه چقدر دوست داره بچه دار بشه دلم براي اعظم تنگ ميشه كه با وجود مريضي و تب دايمي اش خنده از لباش نمي افته و هميشه هر جا هست آنجا را از نشاطش به هم ميريزه و بچه ها را حسابي ميخندانه. دلم براي نازنين و تيكه هاي سر كلاسش تنگ م...
1 دی 1390